part37

ا/ت
تق تق تق
جونهو: بیا داخل
ا/ت: سلام
جونهو: سلام
ا/ت: خوبی بابا
جونهو: ممنون قشنگم میگم مامانت اجازه داد بیای به دیدنم؟
ا/ت: مامان رفت
جونهو: کجا؟
ا/ت: ازدواج کرد رفت گفت که یک سالی هست ازدواج کرده و به من نگفته بود
جونهو: گفتم چیشده نگران شدم
ا/ت: بابا من میترسم
جونهو: چرا؟ نترس من ازدواج نمیکنم
ا/ت: نه از تنهایی میترسم نمیتونم خودم تنها تو خونه بمونم
جونهو: یعنی چی؟
ا/ت: میشه از این به بعد بیا باهم زندگی کنیم
جونهو: من خودم تنها نیستم
ا/ت: تو که گفتی ازدواج نکردی
جونهو: خب نکردم ولی با پدرو مادرم و برادرم و زن برادرم و برادرزاده هام باهم زندگی میکنیم
ا/ت:بابا من پدربزرگ مادربزرگ و عمو و پسرعمو دارم؟
جونهو: اوهمم
ا/ت: ولی چرا تاحالا من اونارو ندیدم؟
جونهو: اوناهم نمیدونند تو وجود داری
ا/ت: چی؟
جونهو: فقط عموت میدونه
ا/ت: چرا بهشون نگفتی من مشکلی داشتم که خجالت میکشیدی؟
جونهو: نه چون میدونستم اگر دیدنت نمیزارند بری پیش مامانت من نمیخواستم تورو ازمامانت جدا کنم
ا/ت: خب حالا بعد از ۲۲ سال میخوای بهشون بگی یا نه؟
جونهو: اهمم امشب بهشون میگم فردا بیا
ا/ت: به این زودی؟
جونهو: اهمم اره نمیخوام زیاد تنها بشی
ا/ت: باشه
جونهو: عزیزم من الان کار دارم اگر کار دیگه نداری خب..
ا/ت: باشه من میرم خدافط
جونهو: خدافظ مراقب خودت باش
از دفتر بابام رفتم بیرون وایی یعنی من پسر عمو و عمو دارم وایی باورم نمیشه
با خوشحالی داشتم میرفتم که خوردم به یکی
ا/ت: ببخشید
بدون اینکه بهش نگاه کنم رفتم

تهیونگ
تهیونگ: این کی بود؟

شب
پدربزرگ: جونهو چیشده گفتی شب میخوایم باهم حرف بزنیم خب بگو
جونهو: گفتنش خیلی سخته
تهیان: عمو جان سخت نیست فقط بگو میخوای ازدواج کنی
جونهو: چی؟
جونسو: ساکت باش گوش بده عمو چی میگه
تهیان: ببخشید
جونهو: من میخواستم بگم که بچه دارم
مادربزرگ: چی؟ بچه داری؟
جونهو: بله دختره
تهیان: عمو دوست دخترت حاملست؟
جونسو: بهت گفتم چیزی نگو
تهیونگ: عمو چی میگی؟
رانا: از کجا میدونی دختره شاید پسر باشه
جونهو: چون بدنیا اومده
پدربزرگ: بچت بدنیا اومده الان به ما میگی بعد از چند ماه
جونهو: بعد از چند ماه نیست بعد از چندساله دختر من بزرگه
رانا: مامانش کیه؟
جونهو: لینا همسر سابقم جونسو اینو میدونه
پدربزرگ: تو که جدا شدی
جونهو: وقتی جدا شدیم دخترم سه سالش بود
رانا:شما که ۱۹سال پیش ازهم جدا شدید
جونسو: دخترش الان ۲۲سالشه بزرگه
تهیونگ: عموو یعنی چی؟
دیدگاه ها (۷۵)

part38

part39

part36

part3۵

love Between the Tides²⁰چند روز بعدا/ت با خودم فکر میکردم که...

love Between the Tides³⁴شب برگشتم خونه ا/ت: تهیونگ تهیونگ: ت...

⁶⁵یونجو: “عمو، میشه یه سوال بپرسم؟”کوک: “جانم؟”یونجو: “از تن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط